معماری پسامدرن و همه چیز درباره ی آن

جایی باید معماری پسامدرن پا به عرصه ی وجود می نهاد. به هرحال دگرگون سازی سنت های ساخت و ساز، به گونه ای که بتوان آنها را به شکلی شایسته و مطلوب درطراحی مدرن به کاربست، نیاز به درک انسان از کل چالش های بغرنجی دارد که درگذشته هیچگاه وجود نداشت. شهرهای امروز، در سرتاسر جهان، با مخاطراتی همچون گرم شدن کل جهان، تخریب لایه ازن و باران های اسیدی، که ناشی از مصرف بیش ازحد انرژی و دیگر منابع طبیعی است، مواجه اند. اینگونه معضلات را می توان با استفاده کمتر از انرژی، از طریق بکارگیری شیوه هایی مبتکرانه، تا حدودی جبران کرد.

برای دستیابی به این امر، باید کاملا مشخص شود که چگونه مسئله ساخت می تواند در هر مرحله از عمر ساختمان بر محیط زیست جهانی تأثیر بگذارد. از این منظر، باید همواره تجزیه و تحلیل هایی درروند” ارزیابی چرخه زیستی ” صورت پذیرد. درعین حال باید بازنگری های ریشه ای در طرح ریزی فضاهای داخلی ساختمان انجام گیرد. درساختمانهای مدرن از آنجا که کارآمدی از دیر باز همواره مد نظر بوده است، ساخت فضا با توجه به استفاده از نور و همچنین کنترل های حرارتی، اکنون امری بدیهی و قطعی به نظرمی آید.

تاثیر رنگ ها

معماری پسامدرن از حفاظت تا سازگاری با طبیعت

با نگاه به آنچه در زمینه معماری انجام گرفته می توان پی برد که در معماری پسامدرن عرف طراحی ساختمان درطول زمان تغییرکرده است ؛ از مسدود کردن محیط خارج برای حفاظت از فضاهای داخل گرفته تا قراردادن طبیعت و انرژی های طبیعی در طرح. به طور مثال می توان به استفاده مجدد ژاپنی ها از رخبام های عمیق و دریچه های شوجی که از شیشه مخصوص ساخته شده اشاره کرد که هر دو از شیوه های معماری سنتی ژاپن است که با اقلیم آنها تناسب دارد. البته ناگفته پیداست که شیوه های معماری سنتی را نمی توان به آسانی یا به شکلی جبری برای مردمی که به روابط منطقی موجود در محیط زیست، یا به زندگی درساختمانهای بلند مرتبه خوگرفته اند، به کاربست.

تهویه، نوردهی و دیگر سیستمهای مکانیکی، فن آوری های گسترده ای هستند که هم ساکنان و هم معماران از آن بهره مند می گردند. تهویه طبیعی با امکان جریان هوا از سقف، تهویه مطبوع از طریق پالایش شبانه و دمیدن هوا از زیر کف، کنترل نور و نظایر اینها، دستاوردها و اشکال نوآورانه ای هستند که ضمن اعمال و رعایت آنها در برخی ساختمانها، توانسته اند انرژی و منابع طبیعی همچون گرما و نورخورشید، باد، انرژی گرمایی زمین و آب باران را مورد استفاده قرار دهند. در این میان روشهای مکانیکی گوناگونی نیز برای صرفه جویی در انرژی و سیستمهای جدید تولید آن، که حداقل تأثیرات ناسازگار با محیط را داشته باشند، بکارگرفته شده است.

طراحی ساختمان سبز

طراحی ساختمان سبز  نیز در معماری پسامدرن جایگزین مناسبی برای ساختمانهای اداری با سیستم تهویه و مصرف زیاد انرژی وکوششی جدی برای مقابله با مشکل آلودگی هوا و مصرف بالای انرژی در اینگونه ساختمانها می باشد. شکل این ساختمانها در نتیجه آزمایشهای تونل باد و با استفاده از مدلهای نمایشی ازساختمانهای اطراف به دست می آید.

اهداف معماری اکوتک

برخی از معماران در معماری پسامدرن برای ایجاد پیوند و هماهنگی بین انسان و محیط طبیعی از طریق فضای معماری به فکر استفاده از مصالح و مواد طبیعی و در مواردی کاربرد روشهای بومی افتادند و خصوصیات مصالح سنتی را از نو شناختند. ” معماری بومی که نتیجه پذیرش معیارهای معماری مردمی، به عنوان روش طراحی توسط مهندسان معمار می باشد. این معماری وسیله ای برای ادامه ارزشهای ریشه دار، در یک بافت نوین است. ”

معماری اکوتک با هدف حفظ محیط زیست بر موارد زیر تأکید دارد :

– کاهش اتلاف و پخش انرژی در محیط

– کاهش تولید تأثیر گذارنده ها بر سلامت انسان

– استفاده از مواد قابل بازگشت به چرخه طبیعت

– رفع سموم مواد

اصل طراحی در این سبک بر این اصل استوار است که ساختمان، جزئی کوچک از طبیعت پیرامونی است و باید به عنوان بخشی از اکوسیستم عمل کند و در چرخه حیات قرار گیرد. معماری اکوتک، طراحی است مردمی و لذا کیفیت فضاهای داخلی ساختمان اهمیت ویژه ای می یابند. حال این سئوال مطرح است که کیفیت خوب چگونه حاصل می آید ؟ بدون تردید کیفیت مطلوب بدون توجه به طبیعت، نورگیری مناسب فضاها و تهویه مطبوع فراهم نمی آید. در ضمن از آنجا که پایداری و ماندگاری خود ساختمان به عنوان یک پدیده مد نظر است، لذا ساختن با کیفیت بالا و استفاده از مصالحی با قابلیت ماندگاری طولانی نیز باید در نظر گرفته شود.

شرایط مطلوب

 رسیدن به چنین شرایطی با استفاده از مدیریت کارآمد و معماری پسامدرن و به کار گیری آخرین تکنولوژی ها صورت می گیرد. دستیابی به استانداردهای بالای کیفیت، امنیت و آسایش که در واقع سلامت انسان ها را تأمین می کند از مهمترین اهداف معماری اکوتک است. در ضمن این نکته را نباید نادیده گرفت که بهره گیری از تجربیات گذشتگان در بهبود کیفیت معماری، راهگشای دستیابی به طراحی پایدار خواهد بود. بهبود کیفیت معماری در طراحی اکوتک در راستای نیل به یک هدف صورت می گیرد و آن هم آسایش است. نکته مهمی که در این نوع معماری مورد توجه قرار می گیرد، آن است که تمامی عوامل دخیل در آسایش، مرتبط با هم و به صورت یک سیستم واحد در نظر گرفته می شود.

آنچه زیر مجموعه آسایش در معنای عام آن قرار می گیرد عبارتند از : آسایش، آرامش، امنیت، ایمنی و سلامت. آنچه به تفصیل پیرامون معماری گفته شد، نشان دهنده نوعی نگرش به معماری است که بر چند نکته اساسی اشاره دارد : ۱- کیفیت گرایی ۲- توجه به آینده ۳- توجه به محیط، لذا معماری اکوتک یک سبک فرمال و برگرفته از شرایط زودگذر و هیجانات آنی نیست، بلکه در بطن خود واجد مفاهیم عمیقی است که پیوند دهنده انسان، طبیعت و معماری است.

اکوتک و رابطه آن با طبیعت

رابطه بین اکوتک و طبیعت و همچنین معماری پسامدرن را در قالب شرح یک نمونه از کارهای معمار نام آور این سبک، نورمن فاستر بررسی می کنیم. نورمن فاستر یکی از نام آورترین معماران عصر حاضر و از چهره های شاخص سبک اکوتک است. طرح وی برای بازسازی رایشتاگ (پارلمان جدیدآلمان) در برلین درسال ۱۹۹۳به عنوان برنده اول اعلام شد. فاستر در طرح خود یک گنبد شیشه ای به جای گنبد تخریب شده پارلمان درجنگ جهانی دوم در نظر گرفت. این گنبد جدید از چند نظر حائز اهمیت است. اول اینکه در داخل گنبد دو رامپ مارپیچ قراردارد که به سکوی فوقانی برای تماشای مناظر اطراف ختم می شود، لذا مردم به صورت نمادین بربالای سر نمایندگان خود صعود کنند.

از طرفی هنگام شب گنبد ازطریق تالارمجلس روشن می شود و به صورت گنبدی نورانی می درخشد که نشانه ای از قدرت و توانایی پروسه دمکراتیک در آلمان فدرال است. دوم اینکه از نظر اقلیمی در تابستان تهویه طبیعی تالار نمایندگان از طریق گنبد شیشه ای صورت می گیرد و در زمستان نیز هوای گرم که از تالارمجلس به فضای زیر گنبد صعود کرده بازیافت و مجدداً مورد استفاده قرار می گیرد و سوم اینکه آینه های وسط گنبد، روشنایی طبیعی و تصویر مردم را به تالار نمایندگان منعکس می کنند.

اقلیم

مواردی که به اقلیم بستگی دارد

ازدیگرموارد اقلیمی در معماری پسامدرن که درطرح باسازی این ساختمان در نظر گرفته شده می توان به موضوعات زیر اشاره کرد :

  • سلولهای خورشیدی فتوولتیک با۳۰۰ متر مربع مساحت بر روی بام جنوبی ساختمان برای تـأمین برق.
  • پنجره های هوشمند برای تهویه هوا.
  • استفاده از سوخت تجدید شونده بیوگاز برای تولید برق بدون آلودگی که از انتشار۹۴% تولید دی اکسید کربن ممانعت می کند.
  • طراحی یک نقاب متحرک در زیر گنبد شیشه ای که حرکت آن توسط کامپیوتر تنظیم شده و از تابش و انعکاس مستقیم نورآفتاب به داخل تالار مجلس جلوگیری می کند.
  • ذخیره شدن حرارت اضافی در قسمتهای مختلف ساختمان دریک مخزن طبیعی که آب گرم برای گرمایش راتأمین می کند.

ذخیره شدن آب سرد درلایه های زیر زمین برای تأمین سرمایش در تابستان. هم اکنون معماران سبک اکوتک طلایه داران استفاده از عوامل اقلیمی در ساختمان هستند و همواره ابتکارات و ابداعات جدید از طرف آنها در این زمینه ارائه می شود.

معماری دیکانستراکشن

سبک معماری: معماری دیکانستراکشن

منبع الهام: چند معنایی

لغات کلیدی:کثرت گرایی و اکنونیت و ابهام و ایهام و ضد دوگانگی و نسبیت گرایی و عدم قطعیت و عدم وضوح و تزلزل و تناقض

ساختمان شاخص: مرکز هنری و بصری وکسنر

معماری دیکانستراکشن ۱:

در سال ۱۹۸۸ ممکن است اتفاقات فراوانی در زمینه ی معماری پسامدرن رخ داده باشد، اما در عرصه معماری این سال به سبب شکوفایی « واسازی » در آن فراموش نشدنی است. زیرا به عنوان مثال در این سال بود که اندریاس پا پاداکیس که ناشر» انتشارات آکادمی » در لندن است در گالری تیت این شهر گردهمایی ای به راه انداخت و به انتشار دو مجله که در این زمینه با وی همراه بودند دست زد. مجله طراحی معماری و مجله هنر و طراحی و غیر از آن نمایشگاهی در موزه هنر مدرن درنیویورک برپا شد که عنوانش معماری واساختگرایی بود. این نمایشگاه را فیلیپ جانسن به راه انداخت و کاتالگ آن کار مارک ویگلی بود. اما همه این ها به چه منظور صورت گرفت.

از اشکالی که در عکس های نمایشگاه بود آشکار بود که چیزی عجیب در جریان است. مضافاً این که اشکال تیز برنده و شکل های تکه پاره شده داخل عکس ها خود حکایت ازآن داشت که واژه « واساختگرایی » کاملاً مناسب آنهاست. اما به نظر می رسد مشکلاتی نیز در کار باشد در حالی که در لندن عملاً واژه « واساختگرائی » کاملاً مناسب آنهاست.

ساختگرایی

ساختگرایی

اما به نظر می رسد مشکلاتی نیز در کار باشد در حالی که در لندن عملاً واژه (Deconstruction) به کار گرفته شد، در نیوریورک ویگلی از واژه واساختگرایی ( Deconstructivism ) سخن گفت. در لندن بیشتر سخنوران و نویسندگان سبک معماری پسامدرن فرضشان بر این بود که فیلسوف فرانسوی ژاک دریدا، به نوعی وارد قضیه است. به راستی در گردهمائی آکادمی، فیلمی از وی نشان داده شد که مصاحبه کریستفر نریس را با این فیلسوف فرانسوی ( ژاک دریدا ) نشان می داد. در نیویورک ویگلی و برخی از معمارانی که آثارشان به نمایش گذاشته بودند، از جمله فرنک گری هرگونه ارتباطی را با دریدا انکار می کردند. به زعم ایشان کوشش برای ربط معماری، حتی این نوع معماری با فلسفه که جنبه باطنی و ذهنی دارد نه تنها گمراه کننده است بلکه اساساً خطا و ناصواب بود. (یورگ گلوس برگ)

 

 

 

اما بحث اصلی دیکانستراکشن در چیست ؟

عصیان در برابر باورهای قرار دادی و معمولی در عرصه معماری پسامدرن و پیش از آن در عرصه فلسفه که گفتیم خود شامل عرصه و رشته های وسیع تری می شود و در این مورد، بیش از همه تردید در « خرد » و « دانایی » به عنوان تعیین کننده نهایی در تمام مباحثی که در جهان اندیشمندی مطرح است به چشم می خورد تکیه و تأکیدی که از دیرباز، از عصر فیلسوفان کلاسیک یونان وجود داشته وبا ظهور عصر روشنگری Enlightenment و رواج اندیشه های دکارت، اسپینزا و لایبنیتز و فیلسوفان دیگری مانند ایشان قوت بیشتری گرفته است و تقریباً تا سال های اخیر اساس فکری و فلسفی مغرب زمین را فراهم آورده و از آن مهم تر – برای بحث ما – از انگیزه های اصلی مدرنیسم در عصر معماری بوده است.

Enlightenment
Enlightenment

ببینیم حافظ چه می گوید

بانیان و صاحبنظران عرصه دیکانستراکشن با توجه به آن چه در جهان هستی می گذرد، گویی با حافظ بزرگ شیراز هم آواز شده اند که :

جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ است

هزار با من این نکته کرده ام تحقیق

و از این رو بر ضد توضیحات « منطقی » گذشته شوریده اند تا جایی که برنارد جومی، یکی از معماران بنام دیکانستراکتیویست و معماری پسامدرن بخش هایی از اثر خود را در پارک دلاویلت، فلی یا دیوانگی نام نهاده است. البته می توان این دیوانگی را دیوانگی شاعرانه ای به تصور درآورد که به ویژه در ادبیات ما سابقه ای دیرین دارد و از تعابیر شناخته شده است. اما منطق بر اساس خرد و دانایی از عوامل اساسی پدید آورنده معماری مدرن – و یا اگر مطلب را در عرصه ای وسیع تر بنگریم مدرنیسم بود.

در عین حال باید به خاطر آوریم که در معماری همانند فلسفه، اندیشه منطقی رشد دیرینه دارد و اساس کار بسیاری از مظاهر معماری در دوره های مختلف را به وجود آورده است. در معماری تا گذشته ای نزدیک از منطق ساختمان، از منطق سازه، از منطق اقلیم و انطباق معماری با آن حتی از منطق زیبایی سخن فراوان گفته می شده و به رشته تحریر در می آمده است. اکنون با دیکانستراکشن همه این منطق ها در زیر سوال رفته است. اما به یک نکته باید توجه داشت و آن این که به زیر سوال بردن قضیه ای، نفی آن نیست. این نکته شاید اختلاف نظر مرا با برخی از صاحبنظران و طرفداران دیکانستراکشن به وجود می آورد.

غیر منطقی بودن

 نکته واجد اهمیت به اعتقاد من، این است که « غیر منطقی » بودن کار جهان و یا با قول حافظ هیچ در هیچی آن را باید به عنوان یک واقعیت موجود مشاهده کرد و آن را به حساب آورد، – البته واقعیتی نامطلوب و ناستوده ولی نباید آن را به عنوان یک اصل در معماری پسامدرن پذیرفت. پذیرفتن آن به عنوان یک اصل راه به هرج و مرجی می برد که فقط مقبول آناریست ها، شارلاتانها و یا به قول با « فارلی » « کاسبان مرگ » می باشد. بسیاری از معماران دیکانستراکتیویست نیز اگر چه در تئوری آن را پذیرفتند ولی در عمل، آثارشان « منطق خاص » خود را داراست. فی المثل « دیوانگی » های چومی چندان هم « جنون آمیز » نیست!

به علاوه یاد آوریم که خرد و دانایی از جمله وسایل حیاتی و بسیار مهمی بوده است که مورد استفاده آدمی قرار گرفتند و می توانستند به کشف بسیاری از نکات ناشناخته و چیرگی بر محیط دور و بر خود و طبیعتی سخت و بی امان – البته به صورتی نسبی – موفق شود. ولی به زیر سؤال بردن خرد و دانایی معنایش این است، و معنایش این می تواند باشد که همه چیز را صرفاً با دلائل منطقی نمی توان توضیح داد. بنابراین خرد و دانایی باید توأم با تجربه و آزمایش و با احساس حواس ( که تا این جا در موارد بسیار توضیح ناپذیر مانده است ) باشد. پس پیام پذیرفتنی دیکانستراکشن می تواند این باشد که : اکنون باید آنچه « غیر منطقی » پنداشته می شده نیز به حساب آید و « منطقی » بودن هر قضیه، بر اساس معیارهای گذشته، شرط پذیرفتن آن نیست.

افراطی بودن

تردیدی نیست که برخی از بانیان و هواخواهان دیکانستراکشن راه افراط می پیمایند. نفی خرد و دانایی و نپذیرفتن کلی و عمومی حکم عقل به دلیل آن که عقل نمی تواند فتوای نهایی باشد و هر مبحثی می تواند – بسته به معبر – تابع صدها تعبیر مختلف باشد ماهیتاً پذیرش مطلقی را به همراه دارد که دیکانستراکشن مدعی واسازی آن نیز می باشد. نمی تواند مطلقی را به زیر سؤال برد و مطلق دیگری را به جای آن برگزیند. ( منوچهر مزینی )

دیکانستراکشن در فارسی به ساختارزدایی، شالوده شکنی، واسازی، بنیان فکنی، ساختار شکنی و بن فکنی  و  معماری پسامدرن ترجمه شده است. شاید این کثرت اسامی به دلیل آن باشد که دیکانستراکشن یک نگرش چند وجهی و چند معنایی به دال و مدلول و هر نوع متنی دارد و شاید هم به دلیل آن است که هنوز ابهامات و سؤالات زیادی در مورد دیکانستراکشن در کشور ما وجود دارد.

از آنجایی که مبانی دیکانستراکشن مستقیماً از فلسفه دیکانستراکشن استخراج شده و با لحاظ آشنایی نسبتاً اندک معماران با فلسفه این مکتب، برای استنباط معماری دیکانستراکشن، ابتدا لازم است فلسفه دیکانستراکشن و مهم تر از آن، زمینه های نظری این نحله فکری تبیین شود.

مکتبی جدید

در نیمه اول قرن بیستم مهمترین مکتبی که ادامه دهنده فلسفه مدرن محسوب می شد، فلسفه اصالت وجود بود. ژان پل سارتر (۱۹۸۰ – ۱۹۰۵ آشنایی ذاسیبذبذ)، فیلسوف فرانسوی، پایه گذار این مکتب است. او خردگرایی مدرن، که توسط دکارت، کانت و سایر بزرگان مدرن مطرح و تبیین شده بود، را اساس فلسفه خود قرار داد. سارتر معتقد به خرد استعلایی (Transendental Mind) است. از نظر وی، « فرد ماهیت خویش را شکل می دهد و نباید از این عامل در مسیر شخصیت فرد غافل ماند … سارتر آزادی بی قید و شرط را از امکانات ذهن آدمی دانست. به نظر او آدمی آزاد است هر چه می خواهد اختیار کند و به همین جهت است که باید او را مسئول انتخاب های خود دانست ».

از نیمه دوم قرن اخیر، فلسفه مدرن معماری پسامدرن و مکتب اصالت وجود و خرد باوری از طرف مکتب جدیدی به نام مکتب ساختارگرایی مورد پرسش قرار گرفت. این مکتب درابتدا توسط فردیناند دو سوسور، زبان شناس سوییسی و لوی استراوس، مردم شناس فرانسوی، مطرح شد. ساختارگرایی واکنشی درمقابل خرد استعلایی و ذهنیت مدرن است. ساختارگراها معتقدند که عاملی مهم تر از ذهن وجود دارد که پیوسته مورد بی مهری قرار گرفته و آن ساختار زبان است. از نظر اندیشمندان ساختارگرا، می باید ساختارهای ذهن بشری را مطالعه کنیم و این ساختارها بسیار مهم هستند. ساختار ذهن مبنایش زبان است. انسان به وسیله زبان با دنیای خارج مرتبط می شود. هر ذهنیتی موکول به ساختار زبان است.

معماری پسامدرن
نقش ها

نقش ساختار زبان

لوی استراوس، زبان و ساختار آن را در فهم ماهیت ذهن آدمی سخت واجد اهمیت شمرد و گفت : « تحلیل ساختارهای ژرف پدیده های فرهنگی به آدمی مدد می رساند تا ساخت و کار آن را بشناسد و از این رهگذر به رموز تحولات اجتماعی و فرهنگی واقف گردد. به نظر او، ساختارهای فرهنگی از انگاره های زبانی پیروی می کنند ». استراوس ماهیت بشر، رسالت بشر و آزادی بشر را که سارتر مطرح کرد، به زیر سؤال برد. از نظر استراوس، سارتر موجودی است پاریسی با بینش پاریسی. استراوس می گوید : « ژان پل سارتر ذهنیت و شعور تکوین یافته در محیط های دانشگاهی پاریس را به کل بشریت و در همه نقاط عالم و در سراسر تاریخ تعمیم داده و تعینات تاریخی را نادیده گرفته است. ».

 استراوس به آمریکای جنوبی سفر کرد و ساختارهای ذهنی و زبانی قبایل بومی آمازون را مطالعه نمود. پس از بازگشت، کتابی به نام ذهن وحشی به رشته تحریر درآورد. از نظر استراوس، ذهن بدوی دارای منطق خاص خودش است و قوی تر می باشد. اگر به عقیده دکارت همه چیز اگاهانه شکل می گیرد، به نظر استراوس، ساختارهای فرهنگ، اساطیر و اجتماع آگاهانه نیست، همه آنها در ساحت ناخودآگاه شکل می گیرد و مؤلفی برای معماری پسامدرن ندارد. استراوس استیلای سیصد ساله ذهن استعلایی را زیر سؤال برد.

دوره های مختلف

اگر از دوره دکارت، انسان موجودی است خردورز، از نظر استراوس انسان موجودی است فرهنگی و ماهیت انسان در بستر فرهنگ شکل می گیرد، لذا جهت رهیافت به ماهیت بشر، باید زبان، فرهنگ و قومیت را مطالعه کنیم. به طور کلی، « روش ساختارشناسی، یافتن و کشف قوانین فعالیت بشری در چارچوب فرهنگ است که با کردار و گفتار آغاز می شود. رفتار و کردار نوعی زبان است. به همین دلیل ساختارگراها، ساختارهای موجود در پدیده ها را استخراج می کنند »، چنانچه ژان پیاژه (۱۹۸۰ – ۱۸۹۶)، روان شناس فرانسوی، مطالعات وسیعی در مورد ساختارهای رشد ذهن کودک و شخصیت کودک انجام داد.

با اینکه مکتبی به نام ساختارگرایی درباره فلسفه و جهان بینی در مورد شک و تردید قرار داشت. اما خود این مکتب هم سوالاتی در پی خود داشت. چنین مکتبی به زودی مورد نقد و تفسیر فلاسفه ای که از سبک پست مدرنیسم خوششان می‌آمد قرار گرفت. و اینجاست که شاهد ظهور فیلسوفی مانند میشل فوکو هستیم که از دل همین مکتب برمی‌آید. و در مورد آن می گوید« کلیت بخشیدن به ساختارها ما را از مسائل عینی فرهنگ و جامعه غافل می کند . منطق آنها منطق خشکی است و به ما اجازه نمی دهد به هویت ها در دوران های مختلف توجه کنیم »  بنابراین مکتبی که ما آنرا ساختارگرایی می‌نامیم را باید یک مکتبی بین پست مدرن و مدرن تلقی نمود.

تضاد های موجود در نظرات

ما مکتب دیکانستراکشن را یکی از شاخه های فلسفه ی پست مدرن میدانیم. که خود این مکتب نقدی است به ساختارگرایی و همچنین تفکری که ما را معماری پسامدرن می نامیم. بیشتر دانشمندانی که در چنین مکتبی پرورش یافته اند شامل پسا ساختار گرا ها منطقی گرا ها و افراد افراطی بودند. که در مورد ساختار هر چیز پرسش های فراوانی داشتند. این ساختار گرا ها معتقد بودند که اهمیت و پویایی زبان را باید در سیلان و نا پایداری معنا ها جستجو کرد و به دنبال آن گشت. سوسور ادعا می کرد که علت و معلول باید با یکدیگر پیوند داشته باشند. به گونه ای که دو روی یک سکه باشند. ولی رولان بارت فیلسوف پسا ساختار گرا های فرانسوی ای بود. که در مورد علت و معلول این عقیده را داشت که علت  ربطی به معلول ندارد.

مکتب فکری دیکانستراکشن توسط ژاک دریدا فیلسوف معاصر بود که در فرانسه به دنیا آمده بود پایه گذاری شد. ژاک دریدا هم ساختار گرا بود و فکر می‌ کرد که اگر به دنبال ساختار ها باشیم از باید از متغیر ها هم غفلت ورزیم. و مدل ها و شیوه‌ های مختلف را لحظه به لحظه تغییر بدهیم. در این صورت روش ساختار گرا ها نمی‌ تواند درست باشد. ژاک دریدا در سال ۱۹۶۷ سه کتاب منتشر نمود. در همان سال در مجامع مختلف این کتاب های او را معرفی نمودند. و مورد استقبال قرار گرفت. این کتاب ها عبارتند از گفتار و پدیدارشناسی و نوشتار و دیگر بردگی و نوشتار شناسی.

هدف از نوشتن کتاب ها

هدف اصلی این کتاب ها برای دریدا حمله به ساختار گرایی و پدیدار شناسی ادموند هوسرل بود. او میخواست فلسفه ی غرب را نوعی ورشکستگی نشان بدهد. و در حال حاضر پویایی خویش را از دست دادن نشان بدهد. در این میان دریدا حرف عجیبی می‌زد. و می‌گفت یک متن می‌تواند واقعیت خودش را نشان بدهد. آن هم به خوبی. چرا که نویسنده ی آن متن در آن لحظه حضور ندارد و خواننده و یا هر کسی که آن را بخواهد بخواند می‌تواند هر نوعی که بخواهد تفسیر کند. جمله ی معروف او همین بود: « نوشتار مانند فرزندی است که از زهدان مادر  جدا شده . هر خواننده ای می تواند برداشت خود را داشته باشد ». به نظر دریدا ابزار نوشتن چیز خوبی برای انتقال یک مفهوم و یا یک معنا نیست.

و یک متن را در معماری پسامدرن هیچ گاه نمی توان دقیقا همان طوری که قصد داریم به مخاطب انتقال بدهیم. متن به جای این که چیزی مثل معنای یا مفهوم را به مخاطب انتقال بدهد. تنها می تواند به عنوان یک راه ارتباطی در نظر گرفته شود و بس. به خاطر این که هر کسی استنباطی متفاوت از دیگری دارد و هر طوری که بخواهد متن را تعبیر و تفسیر می کند. در این میان موضوع دیگری هم مطرح نموده است. که به آن  تقابل های دوتایی می گویند.

تقابل های دوتایی چه بودند؟

تقابل های دوتایی چیزی مانند تضاد ها می باشند. مانند روز و شب و یا مرد و زن و یا ذهنیت و عینیت و یا نوشتار و گفتار و یا زشت و زیبا و هر چیزی در این زمینه. تا جایی که ما می دانیم از زمان افلاطون تا همین الان همیشه کسانی بر کسان دیگر برتری داشته اند به لحاظ ایدئولوژیک. ولی دریدا این ارجحیت را منسوخ می دانست. این منطق را سیاه دانسته و منطق سیاه و سفید را به طور کلی رد می کرد. خوب ما گفتیم در فلسفه ی غربی گفتار ارجحیتی بر نوشتار دارد. البته دریدا این را تایید نمی‌ کند. و می‌گوید این شنونده است که می‌ تواند معنا را به طور اخص برای خود تعبیر و تفسیر نماید. با این حساب می توان گفت هیچ تعبیر و تفسیر مشخصی از دیسکانتراکشن وجود ندارد.

چون هر تعریفی که بخواهیم از آن بکنیم. با خود دیسکانتراکشن و تفسیر واقعی آن تفاوت خواهد داشت. حال ما در این جا چندین مدل از مباحثی را که در مورد دیسکانتراکشن عنوان شده به شما خواهیم گفت.

معماری پسامدرن
دیسکانتراکشن

تعابیر های متفاوت از دیسکانتراکشن

حسینعلی نوذری نویسنده و نظریه پرداز معاصری می باشد که در یکی از متون خود نوشته: « شالوده شکنی ، ساخت گشایی ، روش یا متد تحلیل پست مدرن ، هدف آن گشودن یا باز کردن تمام ساختار ها یا شالوده ها است . مکتب شالوده شکنی ، متن را به اجزاء و یا پاره های مختلف آن تفکیک کرده و آن ها را از هم مجزا ساخته و عناصر متعدد و متشکله آن را پاره می کند و از این طریق تناقضات و مفروضات آن را آشکار می سازد ».نفر بعدی که در مورد دیسکانترانکشن و معنی آن نظری متفاوت دارد، دکتر محمد ضیمران مولف کتاب دریدا و متافیزیک است. که در این باره می نویسد: دکتر محمد ضیمران مؤلف کتاب دریدا و متافیزیک حضور ، می نویسد : « قرائت یک متن چیزی است شبیه پی جویی آن چه در محاق غیاب و نسیان قرار دارد.

 و این را می توان غایت بن فکنی شمرد . » او همچنین این را هم بیان می دارد که: دکتر ضیمران نظردریدا را در این مورد چنین می نویسد : بنیان فکنیروشی است که آدمی را از خواب یقین آور دکارتی بیدار می سازد و وثوق و اطمینان خیالی را از او سلب نموده و دغدغه تازه ای می آفریند ».  حال همه اینها را در نظر بگیرید در حالی که خود دریدا چیز دیگری می گوید معتقد است « دیکانستراکشن کردن یک متن به معنای بیرون کشیدن منطق ها و استنباطات مغایر با خود متن است .

پیچیدگی ماجرا از کجا شروع می گردد؟

در واقع گسترش درک مجازی است ». اصلا همه این ها به کنار. ما به طور کلی دیسکانترانکشن را به نوعی بررسی کردن متن و در آوردن تفسیر های آشکار و عیان از بطن آن می دانیم. تازه ماجرا زمانی پیچیده‌ تر و سخت‌ تر می‌ شود. که متوجه شوید این تفسیر ها می‌ توانند با یکدیگر هم متناقض و متفاوت باشند. برای همین در بینش دیسکانتراکشن برداشت خواننده و مخاطب اهمیت دارد و به تعداد خوانندگان برداشت‌ هایی وجود دارد. یعنی اگر صد نفر مخاطب داشته باشیم. به اندازه ی صد نوع برداشت می توانیم برای یک متن داشته باشیم.

 

 

 

 

برداشت مهم تر است یا متن؟

خواننده معنی و منظور متن را مشخص می کند و نه نویسنده. ساختاری ثابت در متن و یا تفسیری واحد از آن در معماری پسامدرن وجود ندارد. ارتباط بین دال و مدلول و رابطه بین متن و تفسیر شناور و لغزان است. شخصی که این مباحث فلسفی را وارد عرصه معماری نمود، پیتر آیزنمن، معمار معاصر آمریکایی است. آیزنمن نه تنها با مقالات و سخنرانی های خود، بلکه با فضاها، کالبدها و محوطه سازی های متعددی که ساخته، فلسفه دیکانستراکشن را به صورت یکی از مباحث اصلی در طی دهه هشتاد میلادی درآورد. آیزنمن در مقاله ای به نام « مرز میانی »، هم فلسفه مدرن و هم معماری مدرن را به باد انتقاد گرفت. از نظر وی، معماری مدرن بر اساس علم و فلسفه قرن نوزده بنا شده است.

به عقیده آیزنمن، بحث ارزشی هگل در مورد تز، آنتی تز و سنتز، دیگر در جهان امروز کاربرد ندارد. فیلسوفان پست مدرن مانند نیچه، فروید، هایدگر، ودریدا رابطه ما را با جهان هستی عوض کرده اند. علم قرن نوزده و یقین علمی آن دوره دیگر اعتبار خود را از دست داده است. قوانین جدید فیزیک مانند قانون نسبیت آلبرت اینشتین واصل عدم قطعیت ورنر هایزنبرگ، دریافت ما را از جهان پیرامون تغییر داده است. لذا اگر معماری علم است، باید این معماری بر اساس علم و فلسفه امروز و دریافت کنونی ما از خود و محیط اطراف باشد. معماری امروز ما باید از علم و فلسفه قرن نوزده گذر کند و خود را با شرایط جدید منطبق سازد.

مفاهیم
مفاهیم

مفاهیم و نماد ها

همچنان که معانی، مفاهیم و نمادها در علم و فلسفه عوض شده، در معماری نیز باید عوض شود. آیزنمن معتقد است که مدرنیست ها مدعی هستند که مدینه فاضله را باید در آینده جست و جو کرد. پست مدرنیست ها نیز به دنبال این مدینه فاضله در گذشته هستند، ولی معماری امروز باید این مدینه فاضله را در شرایط امروز پیدا کند. در این مورد وی از واژه «Presentness » به معنای « اکنونیت » استفاده کرده و معتقد است که معماری پسامدرن در هر زمان و مکان باید اکنونیت داشته باشد. متعلق به زمان و مکان حاضر باشد. برای رسیدن به شرایط فوق، باید قوانین گذشته معماری را بر هم زد و از آنجایی که این قوانین قراردادی هستند و نه طبیعی، لذا بر هم زدن آنها ممکن است.

حقایق و نمادهای گذشته باید شکافته شوند ( دیکانستراکت شوند ) و مفاهیم جدید مطابق با شرایط امروز از دل آنها استخراج شود. پیتر آیزنمن بر این باور است که در زندگی امروز ما، دوگانگی هایی مانند وضوح و ابهام، ثبات و بی ثباتی، زشتی و زیبایی، سودمندی و عدم سودمندی، صداقت و فریب، پایداری و تزلزل، صراحت و ابهام وجود دارد. نمی توان از یکی برای استتار دیگری استفاده کرد، بلکه این تقابل ها و دوگانگی ها می بایست در ساحت معماری به عنوان تجلی گاه شرایط زندگی امروز ما به نمایش گذاشته شود. در گذشته و همچنین در معماری مدرن و پست مدرن آنچه که حضور داشته، تقارن، تناسب، وضوح، ثبات، مفید بودن و سودمندی بوده است.

بحث ارجحیت

در این تقابل های دوتایی همواره یکی بر دیگری ارجحیت داشته. اما آنچه که مورد غفلت قرار گرفته و غایب بوده، عدم تقارن، عدم وضوح، ابهام، ایهام، بی ثباتی، فریب، زشتی و عدم سودمندی است. معماری امروز ما باید منعکس کننده شرایط ذهنی و زیستی امروز ما باشد و آنچه که درمعماری امروز ما مورد غفلت قرار گرفته، بخشی از زندگی امروز ماست. در معماری دیکانستراکشن سعی بر این است که برنامه و مشخصات طرح مورد مطالعه وارسی دقیق قرار گیرد. همچنین خود سایت و شرایط فیزیکی و تاریخی آن و محیط اجتماعی و فرهنگی ای که سایت در آن قرار گرفته نیز مورد بازبینی موشکافانه قرار می گیرد. در مرحله بعد تفسیرها و تأویل های مختلف از این مجموعه یعنی معماری پسامدرن مطرح می شود.

در نهایت کالبد معماری به صورتی طراحی می شود که در عین برآورده نمودن خواسته های عملکردی پروژه، تناقضات و تباینات بین موضوعات اشاره شده در فوق و تفسیرهای مختلف از آن ارائه شود. لذا شکل کالبدی به صورت یک مجموع چند معنایی، ابهام برانگیز، متناقض و متزلزل ارائه می شود، که خود طرح زمینه را برای تفسیر و تأویل بیشتر آماده می کند. آیزنمن در مقاله « مرز میانی » از واژه « Catachresis » استفاده کرده که به معنای دو پهلو یا ایهام است.

دو پهلو بودن

دو پهلو مرز میانی است. در دو پهلو یا ایهام ارجحیتی وجود ندارد. هم این است و هم آن – نه این است و نه آن. آیزنمن در این مقاله می نویسد : « دو پهلو حقیقت را می شکافد و این امکان را می دهد که ببینیم حقیقت چه چیزی را سرکوب نموده است ». یکی از اولین و شاخص ترین ساختمان های سبک دیکانستراکشن، مرکز هنرهای بصری و کسنر (۱۹۸۹ – ۱۹۸۲) در شهر کلمبوس آمریکا است. در مسابقه ای که در سال ۱۹۸۲ برای طراحی این ساختمان صورت گرفت، معماران معروفی از جمله مایکل گریوز، سزار پلی، آرتور اریکسون و پیتر آیزنمن شرکت کردند. سایت این ساختمان در قسمت ورودی اصلی دانشگاه ایالتی اهایو در سمت شرق دانشگاه قرار دارد. عملکرد بنا، نمایش آثار هنرمندان و دانشجویان دانشگاه در آن است.

هر یک از این معماران ساختمان خود را بین دروازه ورودی و ساختمان های موجود در سایت قرار دادند. ولی در کمال تعجب، ساختمان طراحی شده توسط آیزنمن به گونه ای بود که فضای باریک بین دو ساختمان موجود در سایت را شکافته و در بین آن دو قرار گرفته بود مانند معماری پسامدرن و تعجب بیشتر ان که طرح وی به عنوان برنده اول اعلام شد. از آن زمان سبکی در معماری به نام سبک دیکانستراکشن در مجامع بین المللی معماری مطرح و مورد توجه قرار گرفت.

طرح آیزنمن

آیزنمن در تبیین طرح خود عنوان کرد که این نقطه محل ملاقات دو قشر نسبتاً متفاوت است. یکی دانشجویان و هنرمندان دانشگاه که کارهای خود را دراین ساختمان ارائه می کنند و دیگری شهروندان و عامه مردم شهر که به دیدن این آثار می آیند. لذا دو کد یا نشانه برای هر یک از این دو قشر انتخاب شد. یکی محورهای شبکه شظرنجی دانشگاه و دیگری محورهای شبکه شطرنجی شهر کلمبوس. این دو شبکه نسبت به یکدیگر ۱۷ درجه اختلاف زاویه دارند. لذا هر دو شبکه به عنوان نشانه ای ازهر یک ازاین دو قشر در محل سایت با یکدیگر تلاقی کرده اند. این دو گانگی درکالبد معماری ساختمان به گونه ای نمایش داده شده که هیچ یک بر دیگری ارجحیت ندارند و این دو محور همانند دو تیغه قیچی بین دو ساختمان را شکافته و خود در آن جایگزین شده اند.

پس از باز نمودن و شکافتن فضای بین این دو ساختمان درسایت، آیزنمن متوجه پی های یک بنای قدیمی شد که مربوط به دانشکده نظامی بود. این بنا در دهه پنجاه میلادی تخریب شده بود، ولی هنوز بخشی از پی های آن در زیر خاک در محل سایت مدفون بود. اگر چه این ساختمان دیگر وجود نداشتد، ولی آیزنمن با وارسی دقیق سایت توسط معماری پسامدرن متوجه آن شده بود، به عنوان بخشی از متن موجود، که همان سایت پروژه باشد، قرائت کرد و این قرائت را به صورت کالبدی نمایش داد.

ساختمان مرکز هنرهای بصری و کسنر
ساختمان مرکز هنرهای بصری و کسنر

ادامه ی طرح

در طرح آیزنمن، بخش هایی از ساختمان دانشکده نظامی، که شبیه یک قلعه نظامی بود، در قسمت سردرورودی ساختمان مرکز هنرهای بصری و کسنر بازنمایی و بازسازی شد. در طرح این مرکز هنری، آیزنمن برخلاف سایرین توجه خود را معطوف آن چیزی نمود که در نگاه اول و قرائت نخست به نظر نمی آمد. وی با کنکاشی موشکافانه، مواردی همچون تناقضات، دوگانگی ها و مسائل و تفسیرهای حاشیه ای را عیان و عریان نمود. به چه دلیل ؟ به دلیل آن که معماری باید نمود کالبدی ذهنیت و بینش زمان خود – در این مورد دیکانستراکشن – باشد.

معماری دیکانستراکشن و معماری پسامدرن به عنوان یک سبک فراگیر و جهانی عمر نسبتاً کوتاهی داشت و از حدود یکی دهه فراتر نرفت، ولی تأثیر شگرف و بنیادین بر شیوه طراحی و نوع بازنمایی معنی و تفسیر در حوزه معماری داشت. این سبک به عنوان پیش زمینه رویکردهای متعاقب آن همچون معماری فولدینگ و معماری پیدایش کیهانی بود.

معماران طرح

از دیگر معماران این سبک می توان از فرانک گهری، زاهاحدید، رم کولهاس و برنارد چومی نام برد. در حوزه معماری، اشکال و طرح های مختلف دیکانستراکشن مدت بیش از یک دهه است که در دانشکده های معماری در ایران ارائه شده است. چند نمونه ازساختمان ها به این سبک یعنی معماری پسامدرن نیز در تهران اجرا شده، ولی این که طرح این ساختمان ها در پی پاسخ به چه مسائلی بود، بر نگارنده مشخص نیست.

دیدیم که مباحث عمده دریدا به سال ۱۹۶۷ در فرانسه منتشر شد، مدتی طول کشید تا دیکانستراکسیون در جهان آنگلوساکسن با آن سنت های قوی « تجربه گرایانه » تأثیر بگذارد. ولی به سال ۱۹۷۳ سخن و پدیده ها و به سال ۱۹۷۶ در باب شناخت دستور زبان و حتی به سال ۱۹۷۸ نوشتار و تفاوت به این زبان ترجمه شد و انتشار یافت.

وجود یک مدافع سر سخت و پایه کار

یک مدافع سرسخت و دائمی را برای دریدا می توان در نظر گرفت. و او همان هال دی من استاد دانشگاهی در آمریکا بود. ماجرا به قدری برای آقای دی من مهم می نمود. که این نظر دریدا را در سال ۱۹۷۱ به آمریکا انتقال داد. ما از چه نظریه ای حرف میزنیم؟ « زبان در درون خود آبستن انتقادی است که بدان نیاز دارد . » این همان چیزی بود که دریدا منظورش بود. یعنی که نسلی از منتقدان ادبی دانشگاه ییل کارشان توجیه ادبی داشته باشد. به این ترتیب دیکانستراکسیون به نوعی به‌جای فرا ساخت‌ گرایی که آن زمان در میان روشن فکران جا افتاده بود. دست‌ کم در دانشگاه آمریکا جا افتاد. و بعد به حد اعتلای خود رسید.  این‌ ها مقدمه‌ ای برای معماری پسامدرن بود. حالا یک سوال در این میان پیش می‌ آید.

 و آن این که واقعاً چه چیزی در معماری وجود دارد که بتوان آن را یک نوع فرو‌ ریختن نامید؟ در واقع معنی لغوی دیکانستراکسیون چیست؟ ضمن این که چرا فیلیپ جانسن برای ایجاد یک رابطه بین دیسکانتراکسیون و روشن فکران معمار سعی داشت سطح فرهنگ آن ها را بالا ببرد؟ اصلا مگر این طور نبود که دیسکانتراکسیون یک موضوع ادبی می باشد؟ و اصلاً خودش هم سعی داشت دائماً بگوید سر و کار این موضع با متن های ادبی می باشد. برای این که بتوانیم این را بفهمیم شاید لازم باشد کمی در رابطه با متن های معماری به جستجو بپردازیم.

مگر چه قدر دریافتن یک مسئله سخت است؟

ما می توانیم از ویترویوس تا لکربوزیه و تا رابرت ونتوری و پس از وی ، تا تناقض گوئی های درونی هر متن را دریابیم. در این حالت این امکان وجود دارد که ما با توجه به معیار هایی که خود دریدا به ما داده بود. مانند معیار هایی همچون اصل و نصب گرایی واژه گرایی آوازی و مسائل انتزاعی دست به امتحان و محک این موضوع بزنیم. تا به این ترتیب بتوانیم بفهمیم که این معیار ها چگونه در یک نوع معماری وارد شده‌ اند. البته ممکن است در این فرایند ما به اجزای تفصیلی هم اشاره‌ ای داشته باشیم. و به الگو ها یعنی همان تضاد های دو گانه و به درک های مبتنی بر حواس یا مبتنی بر دانایی هم اشاره کنیم.

 البته در این میان الگو های دیگری همچون « مبتنی بر دانایی»، به « معنی گر » و «معنی شده » ، به « درون » و « برون » ؛ به « مکمل ها » ، به « تأخیر انداختن » به « تفاوت »  وجود دارند. و باید در مورد آن ها تا حدی صحبت کنیم که بفهمیم دریدا تاب تحمل آن ها را تا چه حد داشته است؟ البته مانند این کار را هم غیر از مکتب دریدایی ها نیز انجام داده اند. مانند این ایده اساسی معماری که در نظر می گیرید: معماری ذاتاً تشکیل شده است از فضای داخلی. همان طور که فن دفن این طور نشان می دهد در سال ۱۹۷۸ چنین فکری سابقه زیادی داشته است.

Frank Lloyd Wright
Frank Lloyd Wright

سابقه ای که فکرش را هم نمی کردید

 در قسمت قبلی به این اشاره کردیم که چنین طرز تفکری پیشینه‌ ی تاریخی دارد. و چیزی نیست که در همین عصر معاصر به آن رسیده باشیم. مدت ها پیش از ویترویوس باز می گردد. به فیلسوف چینی لائو – تزو که در قرن ششم ق . م . نوشت :

از توده ای گل قایق می سازیم:

فضای تهی درون قایق است که مورد استفاده قرار می گیرد.

برای یک اتاق در و پنجره می سازیم؟

اما به سبب این فضاهای خالی، اتاق قابل زیست می شود.

فرنک لوید رایت این گفته را قبول نمود. و هیچ گاه از آن کوتاهی نکرد. گفته او عبارتند از این بود که:« فضا های داخلی واقعیت ساختمانند . » تازه فن دف ۹۰ تا مثال را بر اساس این گرایش فکری جمع آوری کرده بود. ضمناً شخص دیگری به نام برونو زوی کتاب تاریخ فوق العاده خوبی به نام ” معماری یعنی فضا” در سال ۱۹۵۷ به رشته تحریر درآورد. تازه شخص دیگری به نام راجر اسکراتن بعد ها همه این نظریه ها را با یک پاراگراف توضیح داد. در حقیقت به صورت اخر این نظریه را که حاصل یک تجربه معماری بود. نمی توانستیم آشکارا به صورت دفاعیه در آوریم.

ساختن تزئینات

اگر معتقد باشیم که فضا به این صورت توجه ما را به خود جلب می کند غیر از این که قسمت بیشتر فعالیت یک معمار مصروف ساختن تزیینات می‌ شود که هیچ فایده‌ ای برای آن ها قائل نیستیم. بلکه اساساً منظور از معماری را هم نمی توانیم به آسانی دریافت کنیم. حالا که یک فضا می تواند چنین توجه ما را به خود دشت جلب نماید. نه تنها  سطح وسیعی از فعالیت های یک معمار را صرف ساختن تزییناتی می‌ کند. که اصلاً فایده‌ ای برای آن ها ندارد. بلکه اساساً مقصود از معماری را نمی توان به آسانی فهمید. اگر ساختمانی در میدان سن پیتر روم موجود نبود. و آن را نساخته بودند. و ما هم آن را نگاه هم نمی کردیم. تمام فضا های اطراف و محصور شده به غیر از آن تجربه ی بصری به حساب می آمدند.

 اما وجود خود این میدان برای ما به عنوان یک نوع تجربه ی بصری به وجود آمده است. فقط یک تفاوت بین تجربه ای که برامانته و میکل آنژ وجود دارد که آن هم حاصل احساس مستقیم و ناب یک تماشاگر است.

ذات معماری پسامدرن
ذات معماری پسامدرن

کیفیت مهم تر است یا ذات خود کار؟

این که با کیفیت کار، کار دارد. و از طرف دیگر تماشاگر می خواهد ذات کار را ببیند. اما واقعیت مطلب بیشتر از این است که بخواهیم در مورد آن نظر خیلی ژرفی بدهیم. و زیادی به آن توجه کنیم جوهره معماری عبارتند از «عواملی که در فضا سر بر می دارند و محیط دید ممکن را تعریف می کنند نهفته است. و نه در فضایی خالی که در آن این دید امکان پذیر می گردد » به عبارت دیگر معماری پسامدرن در نمای ساختمان هایی فرصت پیدا می‌ کند. فضا را محصور و بسته کند که به طرز معمول فضا برای آن مکان وجود نداشته باشد. یک سری ساختمان های مینیمال مانند خزانه داری آترئوس ممکن است هیچ یک از فضایی هایی که مثل یک تندیس درست شده اند نباشد. و هیچ شباهتی به آن ها نداشته باشد.

اما فرضا همه چیز هم نیست در این مورد می توانیم به کلیسای جامع سنت پل اشاره کنیم. که به عقیده اسکراتن در آثار رن چیز های دیگری به غیر از فضا خود شان را نمایان می‌ کنند. مانند تأثیراتی که توانسته است با استفاده از سایه ها و روش سایه زنی و تزئینات و بافت ها و مدلینگ به وجود بیاورد. که از عظمت فضایی هم مهم تر به حساب می‌ آید. و این را هیچ وقت به جز در معماری پسامدرن نخواهید دید. و شاید اصلاً به خاطر همین اثرات این جوهره معماری را جزئیات معنا داری می داند. که در آن نهفته است و پنهان می باشد.